جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 7)
متعلقات شخصی
متعلقه
متعلم
متعمد
متعند
متعه
متعه در حرم های عثمانی
متعهد
متعهد از نظر قانونی
متعهد رسمی
متعهد شدن
متعهد کردن
متعهد له
متعهد مشترک
متعهدله
متغیر
متغیر بودن از نظر درخشش
متغیردر خلق و خو
متفاوت
متفاوت بودن
متفاوت شدن
متفاوت کردن
متفدم
متفذین
متفرع
متفرعات
متفرعن
متفرق
متفرق از نظر زمان
متفرق شدن
متفرق کردن
متفرقه
متفق
متفق الرای
متفق القول
متفق شدن
متفق علیه
متفق کردن
متفقا
متفقا عمل کردن
متفقین
متفقین در جنگ جهانی
متفکر
متفکر شدن
متفکرانه
متفکرانه گفتن
متفنن
متفننانه
متقابل
متقابلا
متقابلا به دادگاه شکایت کردن
متقابلا عمل کردن
متقابلا مرتبط بودن
متقابلا مرتبط کردن
متقابلا نفوذ کردن
متقارب
متقارن
متقارنا
متقاضی
متقاطر
متقاطرا
متقاطع
متقاعد
متقاعد سازی
متقاعد شدن
متقاعد کردن
متقاعد کردنی
متقاعد کننده
متقال
متقال راه راه
متقبل شدن
متقبل شدن خرید سهام در آینده
متقبل شدن هزینه چیزی در آینده
متقدمین
متقلب
متقلبانه
متقن
متقی
متکا
متکائی
متکاثف
متکاثف کردن
متکافی
متکای بادی
متکبر
متکبرانه
متکثر
متکدی
متکفل
متکفل مخارج خود
متکلف
متکلم
متکلم به زبان محل
متکلم به سه زبان
متکلم شدن
متکلم وحده است
متکون
متکی
متکی بودن
متکی بودن بر
متکی بودن به
متکی به
متکی به خود
متکی به مدرک و دلیل
متکی به هم
متکی شدن بر
متکی کردن
متل
متلاشی
متلاشی شدن
متلاشی کردن
متلاطم
متلاطم بودن
متلاطم کردن
متلاقی
متلذذ
متلذذ شدن از
متلف
متلک
متلک جنسی گفتن
متلک شنیع گفتن
متلک گفتن
متلک گو
متلک مانند
متلون
متلون در عقیده و ایمان
متلهف
متمادی
متمایز
متمایز کردن
متمایز کردن از هم
متمایز کننده
متمایل
متمایل بودن
متمایل به
متمایل به بیرون زدن
متمایل به تحرک و گردش
متمایل به تغییر دایم
متمایل به تقلید
متمایل به خاکستری
متمایل به خودکشی
متمایل به زرد
متمایل به زردی
متمایل به سوسیالیسم
متمایل به عفو و گذشت
متمایل به قرمز
متمایل به کاربرد واژه های خودمانی
متمایل به گذشته اندیشی
متمایل به گریه و زاری
متمایل به منفجر شدن
متمایل به نارنجی
متمایل به ورقلمبیدن
متمایل کردن
متمتع
متمتع شدن
متمدن
متمدن سازی
متمدن شدن
متمدن کردن
متمدن کننده
متمرد
متمرد شدن
متمردانه
متمرکز
متمرکز شدن
متمرکز کردن
متمرکز کردن بر
متمرکز کردن توجه
متمرکزساز
متمرکزسازی
متمسک شدن
متمسک شدن به
متمکن
متملق
متملقانه
متمم
متمم پنجم قانون اساسی
متمم دادن
متمم زاویه
متمم لگاریتم
متمم معاهده
متمم وصیت نامه
متمنی
متموج
متمول
متمول و معاشرتی
متن
متن آواز
متن بهم پیوسته
متن توصیفی
متن چاپ شده با چاپ سنگی
متن چاپ شده با حروف ریز
متن دزدی کردن
متن دزدیده شده
متن رسان
متن فیلم
متن قانون
متن ماشین شده
متن منظوم
متن نگاشته شده موسیقی به نت
متن نمایشنامه
متن ویدیویی
متنابه
متنازع
متنازع فیه
متناسب
متناسب با
متناسب با آن
متناسب بودن
متناسب کردن
متناسب و متوازن
متناسبا
متناظر
متنافر
متناقض
متناقض بودن
متناقضا
متناوب
متناوب کردن
متناوبا
متناهی
متنبه
متنبه کردن
متنبی
متنصر
متنعم
متنغذ
متنفذ
متنفر
متنفر از معاشرت
متنفر بودن
متنفر بودن از
متنفر کردن
متنفر کننده
متنفرشدن
متنفس
متنکر
متنکرا
متنور کردن
متنوع
متنوع سازی
متنوع شدن
متنوع کردن
متنی
متواتر
متواترا
متواری
متوازن
متوازن بودن
متوازن در شخصیت
متوازن کردن
متوازی
متوازی الاضلاع
متوازی الاضلاع لوزی شکل
متوازی السطوح
متواضع
متواضعانه
متوافق
متوافق شدن
متوافق کردن
متوالی
متوالیا
متوج
متوجه
متوجه چیز دور دست شدن
متوجه چیزی شدن
متوجه ساختن
متوجه ساختن با تکان دادن دست یا پرچم
متوجه شدن
متوجه شدن از دور
متوجه شدن به
متوجه شدن به سویی
متوجه کردن
متوجه کردن به
متوجه نشدم
متوجه نشدن
متوحش
متوحش ساختن
متورق
متورم
متورم شدن
متورم و سرخ شدن
متورم و سرخ کردن
متوسط
متوسط بودن
متوسط چیزی را تعیین کردن
متوسط شدن
متوسط کردن
متوسطه
متوسل شدن
متوسل شدن به
متوسل شدن به خدا
متوطن شدن
متوفی
متوفی بی وصیت
متوقع
متوقع بودن
متوقف
متوقف شدن
متوقف شدن به طور موقتی
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
جعبه خزانه
جفت و جور کردن واقعیت
جلسه ارتباط با مردگان
جلسه محاوره
جلسه گفت و شنود
جلوس کردن
جلوه خود نمایانه
جمنده
جنباندن ناگهانی
جنبش مدرسی
جنبه سود جویی دادن به
جنتیانا
جنجال آمیزی
جنوبگانی
جنگار
جنگپرواز
جهانگیرانه
جهشمند
جهش دادن
جهندگی داشتن
جواب دادنی
جواب قبول
جواهر کم بها
جودوسری
جور شده با خیاطی
جوراجور کردن
جوزغه
جوهر پس دادن
جوهرعصیرمعده
جوهرکرم
جکش خور
جگردیس
جیک جیک مانند