جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ح"
حائز
حائز اهمیت
حائز مقامی شدن
حائل
حائل شدن
حاج
حاجات
حاجب
حاجب ماورا
حاجت
حاجت برآور
حاجتمند
حاجز
حاجزی
حاجی
حاجی فیروز
حاد
حاد بودن
حاد کردن
حادتر
حادث
حادث شدن
حادثه
حاده
حادی
حاذق
حار
حارس
حاره
حاره ای
حاسد
حاش لله
حاشا
حاشا کردن
حاشاپذیر
حاشاکننده
حاشاگر
حاشیه
حاشیه ای
حاشیه بادبان
حاشیه بارانداز
حاشیه پارچه و بافتنی
حاشیه تزیینی
حاشیه تزیینی درجامه و پرده
حاشیه جاده
حاشیه چین دار
حاشیه خاکی راه آسفالت شده
حاشیه دار
حاشیه دار کردن
حاشیه دوزی
حاشیه دوزی کردن
حاشیه راه
حاشیه رفتن
حاشیه زینتی
حاشیه سود
حاشیه صوتی
حاشیه فنجان
حاشیه گذار
حاشیه گذاری
حاشیه میان عکس و قاب عکس
حاشیه نشین
حاشیه نویسی کردن
حاصل
حاصل جمع
حاصل چیزی بودن
حاصل دادن
حاصل شدن
حاصل شدن به صورت مداخل
حاصل ضرب
حاصل ضربی
حاصل کار سخت
حاصلخیز
حاصلخیز کردن
حاصلخیز کردن با کود
حاصلخیز کردن زمین
حاصلخیزی
حاصله
حاضر
حاضر الذهن
حاضر بودن
حاضر جواب
حاضر جوابانه
حاضر جوابی
حاضر در همه جا
حاضر در همه جا در آن واحد
حاضر شدن
حاضر غایبی
حاضر کردن
حاضر مطلق
حاضر و آماده
حاضر یراق
حاضر-
حاضران در اتاق
حاضرجوابی
حاضرجوابی کردن
حاضری
حاضرین
حافظ
حافظه
حافظه با دستیابی تصادفی
حاق الفخذ
حاقظه الصحه
حاکم
حاکم بودن
حاکم بودن بر
حاکم خودسر
حاکم شدن بر
حاکم صلحیه
حاکم ظالم
حاکم کل
حاکم مطلق
حاکم نشین
حاکمه
حاکمیت
حاکمیت یک کشور بر شهروندان خود در خارج
حاکی
حاکی از اطمینان
حاکی از بد سلیقگی
حاکی از بدسلیقگی
حاکی از بلاغت
حاکی از بی حرمتی به مقدسات
حاکی از پشیمانی
حاکی از پیشروی
حاکی از تسلیم
حاکی از تعجب
حاکی از تقلای زیاد و بی بازده
حاکی از تندرستی
حاکی از چیزی بودن
حاکی از خشم
حاکی از خواب و خیال
حاکی از درد
حاکی از زبردستی
حاکی از سلامتی
حاکی از شک
حاکی از شلختگی
حاکی از ضعف نفس
حاکی از کم محلی
حاکی از لاس زنی
حاکی از محبت
حاکی از ناشیگری
حاکی ازادامه
حاکی بودن
حاکی بودن از
حاکی بودن از پیش
حال
حال بدتر
حال دعوا کردن
حال شدن
حال که
حال ندارد
حال ندارم
حال و حوصله
حال و هوا
حالا
حالب
حالت
حالت آماده باش شدید
حالت اجسام و مواد
حالت احساساتی
حالت ارتجاعی
حالت اضافه
حالت اضافی
حالت انحصاری
حالت انفجاری
حالت ایالتی داشتن
حالت بخشی
حالت بخصوص گرفتن
حالت برایی
حالت بزمی
حالت بلاتکلیفی
حالت بیمارگونه
حالت تخیلی
حالت تدافعی
حالت تعادل
حالت تعلیق
حالت تکامل نیافته هر چیز
حالت تنشی
حالت توری دوزی
حالت تهوع
حالت تهوع پیدا کردن
حالت تهوع و استفراغ
حالت ثابت
حالت جامد
حالت جسم و روح
حالت جنون آمیز
حالت چوبی بودن
حالت خاصی به خود گرفتن
حالت خشم
حالت خشمگین و تدافعی به خود گرفتن
حالت خفقان
حالت خلسه و شعف
حالت دار
حالت دست و پا چلفتی
حالت رقت بار
حالت روحی
حالت رویایی و آرمان گرایانه دادن
حالت سنگ مانند
حالت سنگی بودن
حالت سیمی
حالت شخص
حالت شوری
حالت شیری
حالت صابونی
حالت صورت
حالت ضد عفونی
حالت عادی خودمانی
حالت عصبی
حالت فاعلیت
حالت فسیلی
حالت فنری
حالت فوق العاده
حالت کششی
حالت کلی
حالت گچی
حالت لق لقویی
حالت لوتوسی
حالت معمولی
حالت مفعول با واسطه
حالت مفعولی
حالت ملکی
حالت ملیله دوزی
حالت نابهنجار
حالت ندایی
حالت نگرانی و غم
حالت نمایشی
حالت نیم افراشته
حالت نیم پا
حالت و جو ویژه
حالت و روحیه
حالتی
حالی
حالی کردن
حالی کردن با ایما و اشاره
حالیه
حام
حامض
حامل
حاملگی
حامله
حامی
حامی از جان گذشته
حامی اصلی
حامی ها
حانوت
حاوی
حاوی اخبار زیاد
حاوی بودن
حاوی نام
حاویه
حایز مقام معینی شدن در نتیجه آزمایش
حایل
حایل شدن
حب
حب الائل
حب الاس
حب الغار
حب القرع
حب المشک
حب النیل
حب بزرگ
حب جاه
حب خوردن
حب ذات
حب کردن
حب نفس
حب و بغض
حب وطن
حب ولد
حباب
حباب چراغ
حباب چراغ نفتی
حباب حباب
حباب دار
حباب درست کردن
حباب شدن
حباب شیری
حباب صابون
حباب صابون بیرون دادن
حباب کردن
حباب کف
حباب هوا
حبابک
حبابه
حباله
حبذا
حبس
حبس ابد
حبس با اعمال شاقه
حبس شدن
حبس عادت
حبس کردن
حبس کردن مال
حبس مال
حبس مجرد
حبسی
حبش
حبشه
حبشی
حبقوق
حبل الورید
‹
1
2
3
4
5
6
7
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return