جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 26)
اعتبار بخشیدن
اعتبار دادن
اعتبار دهنده
اعتبار فراهم کردن
اعتبار مالی بی قید و شرط
اعتبار ویژه برای هزینههای شاه
اعتبار ویژه برای هزینههای ملکه
اعتبارپژوهی
اعتبارنامه
اعتبارنامه دادن
اعتباری
اعتدال
اعتدال خریفی
اعتدال گرا
اعتدال هوا
اعتدالی
اعتدالین
اعتدالیون
اعتذار
اعتذاری
اعتراض
اعتراضآمیز
اعتراض به صلاحیت
اعتراض به نکول پرداخت
اعتراض رسمی به نحوه اجرای محاکمه
اعتراض رسمی به نحوه تصمیمات اتخاذ شده
اعتراض شدید کردن
اعتراض کردن
اعتراض کننده
اعتراضنامه
اعتراف
اعتراف به گناهان
اعتراف کردن
اعتراف کردن به گناهان خود
اعتراف کننده
اعترافگاه
اعتزال
اعتزال خواه
اعتزالی
اعتصاب
اعتصاب پاسبانان
اعتصاب تمارضی
اعتصاب سرتاسری
اعتصاب شکستن
اعتصابشکن
اعتصاب شکنی
اعتصاب شکنی کردن
اعتصاب عمومی
اعتصابغذا
اعتصاب کردن
اعتصاب کننده
اعتصاب کننده غیرمجاز
اعتصاب نشسته
اعتصاب نیمه کاره
اعتقاد
اعتقاد به احضار ارواح
اعتقاد به اصلاح تدریجی
اعتقاد به تولد عیسی از مریم باکره
اعتقاد به حرف دیگری
اعتقاد به خدا
اعتقاد به سحر و جادو
اعتقاد به طلسم
اعتقاد به ظهور مجدد مسیح
اعتقاد به قضا و قدر
اعتقاد داشتن
اعتقاد کردن
اعتقاد نابروال
اعتقاد نادرست
اعتقاد نامه
اعتقاد نداشتن به
اعتقادات
اعتکاف
اعتلائ
اعتماد
اعتماد به خود
اعتماد به راز نگهداری دیگری
اعتماد به نفس
اعتماد به نفس بی جهت
اعتماد پذیر
اعتماد داشتن به
اعتماد کردن
اعتماد کردن به
اعتماد کننده
اعتماد مفرط
اعتماد نداشتن
اعتماد نکردن
اعتماد و اطمینان کامل
اعتمادی
اعتنا
اعتنا کردن
اعتنا نکردن
اعتنا نکردن به
اعتیاد
اعتیاد آور
اعتیاد به الکل
اعتیادی
اعجاب
اعجابآور
اعجابانگیز
اعجاز
اعجاز کردن
اعجازی
اعجم
اعجوبه
اعدائ
اعداد
اعدام
اعدام اسپانیولی
اعدام بدون محاکمه
اعدام کردن
اعدام کردن با صندلی برقی
اعراب
اعرابی
اعراج
اعراض
اعراف
اعزاز
اعزام
اعزام داشتن
اعزام شده
اعزام کردن
اعزام کننده
اعزامی
اعسار
اعشار
اعشاری
اعشاری کردن
اعصاب
اعصاب خرد کن
اعصاب کسی را تضعیف کردن
اعصار
اعصار متمادی
اعضا
اعضاب محرکه
اعضای اصلی یک سازمان نظامی
اعضای تناسلی
اعضای حسی
اعضای خاندان شاه
اعضای فرقه
اعضای کلیدی حزب
اعضای کنگره
اعضای وابسته
اعضای هیات داوران دادگاه را انتخاب کردن
اعطا
اعطا کردن
اعطا کردن اختیار
اعطا کردن اختیارات
اعطا کردن به
اعطا کردن قدرت
اعطائیه پاداش
اعطائیه کمک هزینه تحصیلی
اعطای پاداش
اعطای زمین
اعطای کمک هزینهی تحصیلی
اعطای گواهینامه
اعطای مقام
اعطایی
اعظم
اعقاب
اعلا
اعلا بودن
اعلائ
اعلاترین
اعلام
اعلام ازدواج آتی
اعلام برائت
اعلام پشتیبانی
اعلام جرم
اعلام جرم کردن
اعلامخطر
اعلام داشتن
اعلام رسمی
اعلام رسمی کردن
اعلام شده
اعلام کردن
اعلام کردن با پوستر
اعلام کردن با دنگ و فنگ
اعلام کردن با سر و صدای زیاد
اعلام کردن با صدا
اعلام کردن با صدای زنگ
اعلام کردن با نواختن ناقوس
اعلام کردن به صورت فهرست
اعلام کردن به وضوح
اعلام کردن چیزی تحت الهام
اعلام کردن دریافت نامه
اعلام کردن عقیده خود
اعلام کردن فحش با فریاد
اعلام کردن فرمان با فریاد
اعلام کننده
اعلام موکد
اعلام نادرگیری کردن
اعلام ناگهانی کردن
اعلام نشده
اعلامیه
اعلامیه پاپ خطاب به اسقف ها
اعلامیه رسمی
اعلامیه رسمی و قطعی
اعلان
اعلان فوت در روزنامه
اعلان کردن
اعلان کردن با پوستر
اعلایی
اعلم
اعلیحضرت
اعلیحضرتین
اعم
اعم از اینکه
اعم از زن و مرد
اعماق
اعمال
اعمال اصل برابری حقوق و فرصت
اعمال پذیر
اعمال پیشین
اعمال زور
اعمال زور کردن
اعمال شاقه
اعمال فسادآمیز
اعمال فشار
اعمال قدرت کردن
اعمال قهرمانانه
اعمال کردن
اعمال کردن قانون
اعمال کننده
اعمالنظر
اعمالنفوذ
اعمال نفوذ کردن
اعمام
اعمی
اعوان
اعوان و انصار
اعوج
اعوذ بالله
اعور
اعیاد
اعیان
اعیانزاده
اعیان و اشراف
اعیانی
اعیانی سازی
اغتشاش
اغتشاش کردن
اغتنام
اغتنام فرصت
اغذیه
اغذیهفروشی
اغذیه فروشی کوچک ادارات
اغراض
اغراق
اغراقآمیز
اغراق گفتن
اغراقگویی
اغشیه دماغی
اغضاب
اغفال
اغفال دشمن
اغفال کردن
اغفال کردن زنها
اغفال کننده
اغفالگر
اغلاط
اغلب
اغلب اوقات
اغلب بعد از ظهرها
اغما
اغمائ
اغماض
اغماض بیش از حد
اغماض پذیر
اغماض کردن
اغماض کننده
اغماضگر
اغمایی
اغنا
اغوا
اغوا شدگی
اغوا کردن
اغوا کننده
اغواگر
اغواگری
اغیار
اغیرار
اغیرار خاطر
اف
افادت
افاده
افاده آمیز
افاده ای
افاده کردن
افاضل
افاضه
افاقه
افانین
افت
افت ارزش
افت سریع کردن
افت صدا
افت کردن
افت کرده
افت ناگهانی
افت ناگهانی کردن
‹
1
2
...
23
24
25
26
27
28
29
...
35
36
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
خاد
خارج ازوصف
خانه جنبا
خانه شطرنج
خاورسوی
خاکروبه گردآوری کردن
خاکسترگر
خاکشیر مرتع
ختام
ختم گزاردن
خدمت دوسره
خراب نکردنی
خرابی تدریجی
خراشاندن با آلت زبر
خراشاندن پوست
خراشنده کردن
خراشگذاری
خراشیدگی بر پوست درخت
خرامشگاه
خرخنده کردن
خرده زارع
خز سمور آبی
خزانگر
خزدست
خزه مردابی
خسباندن
خسپاندن تخم
خسپانگر
خشک افتادن
خشک انداختن
خصوصی کردن
خط ترازنما درنمودار
خط دو راهی
خطاگونه
خطگذار