جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 9)
آلوده به خون
آلوده به عن دماغ
آلودهدامن
آلودهساز
آلوده شدگی
آلوده شدن
آلوده کردن
آلودهکننده
آلوده نشده
آلوم
آلومینیم
آلومینیمی
آلومینیوم
آلونک
آلوی بخارا
آلوی گرین گیج
آله
آله کردن
آلی
آلیاژ
آلیاژ ساختن
آلیز
آلیزش
آلیزیدن
آما
آماتور
آماتورگرایی
آماج
آماج انتقاد
آماج حمله
آماج روا
آماج زن
آماج شوخی
آماج قرار دادن
آماجگاه
آماد
آماد باش
آماد کردن
آمادار
آمادگر
آمادگران
آمادگرانه
آمادگه
آمادگی
آمادگی کامل
آمادگی ورزشکاران
آمادن
آماده
آماده احتراق
آماده ارائه
آمادهباش
آماده باش دادن
آماده برای سرمایه گذاری
آماده بودن
آماده پرواز
آماده جفت گیری
آماده چاپ کردن
آماده دریا پیمایی
آماده رزم
آماده ساز
آمادهسازی
آماده سازی برای جنگ
آماده سازی برای چاپ
آماده سازی قبل از ورزش
آماده شدن
آماده عمل کردن
آماده عملیات در دریا و خشکی
آماده کار
آماده کار کردن
آماده کاربرد
آماده کارزار شدن
آماده کارزار کردن
آماده کردن
آماده کردن برای چاپ
آماده کردن خود از نظر روحی
آماده کردن خود برای امتحان با شتاب و پرکاری
آماده گری
آماده مصرف
آمادهی عمل شدن
آمادها
آمار
آمار حیاتی
آمار شناس
آمار شناسی
آمار گرفتن
آماردن
آمارش
آمارگر
آمارگیری
آمارگیری شنوندگان
آماری
آماریدن
آمازون
آماس
آماس آپاندیس
آماس استخوان پس گوش
آماس انبانه
آماس بافت های گیاهی
آماس بینی
آماس پستان
آماس پوست
آماس پیشابدان
آماس حلق
آماس روده
آماس روده بند
آماس زردپی
آماس زهدان
آماس شکم
آماس صلبیه
آماس ضریع
آماس عصب
آماس عضله
آماس غده لنفاتیک
آماس کاسه زانو
آماس کردن
آماس کرده
آماس لثه
آماس لوزه ها
آماس مثانه
آماس مغز
آماس مغز استخوان
آماس مغز تیره
آماس ملتحمه چشم
آماس و درد عصب نشیمنگاهی
آماس واگراهه
آماس وتر
آماساندن
آماسش
آماسه
آماسی
آماسیدگی
آماسیدن
آماسیده
آماسیده کردن عضله
آماسیده و دردناک
آماهش زدایی
آماهیدن
آماهیدنی
آمایش
آمایشی
آمایگی
آمایی
آماییدن
آمبولانس
آمبولیسم
آمپر
آمپرسنج
آمپول
آمد
آمد کردن
آمد و رفت
آمد و شد
آمد و شد کردن
آمد و نیامد
آمد و نیامد چیزی را تعیین کردن
آمد و نیامد داشتن
آمد و نیامددار
آمددار
آمدگاه
آمدن
آمدن به
آمدن به سمت باد
آمدن مجدد
آمدن و بردن
آمدنی
آمر
آمرانه
آمرزش
آمرزش آفرین
آمرزگار
آمرزگاری
آمرزنده
آمرزیدگی
آمرزیدن
آمرزیده
آمرزیده سازی
آمریکا
آمریکای جنوبی
آمریکای شمالی
آمریکایی
آمستردام
آمفتامین
آمفورا
آمفیتئاتر
آمفیبول سیاه
آمفیزم
آمنیوسنتز
آمو
آمو دریا
آمو شناسی
آموختگی
آموختن
آموخته
آموخته کردن
آمود
آمودش
آمودگرای
آمودن
آموزاندن
آموزاندن با تمرین
آموزانیدن
آموزای
آموزخواه
آموزش
آموزش ابتدایی
آموزش انفرادی
آموزش با شتاب و شدت
آموزش بالینی
آموزش بدنی
آموزش برنامه ای
آموزش پذیر
آموزش پذیری
آموزش خودداری و روش مستراح رفتن به کودک
آموزش دادن
آموزش دانشگاهی
آموزشدیده
آموزش روش های آموزشی
آموزشعالی
آموزش فشرده
آموزش کار با دست ها
آموزش کاردستی
آموزش مجدد دادن
آموزش مختلط
آموزش معنوی
آموزش ناپذیر
آموزش ندیده
آموزش و پرورش
آموزش و پرورش دادن
آموزشگاه
آموزشگاه پیشه آموزی
آموزشگاه تربیت اسب و سوارکاری
آموزشگاه سوارکاری
آموزشگاه شبانه
آموزشگاه صنعتی
آموزشگاهی
آموزشگیر
آموزشی
آموزگار
آموزگاری
آموزگاری کردن
آموزگاه
آموزندگی
آموزنده
آموزه
آمون ری
آمونتیلادو
آمونیا
آمونیاک
آمه تیست
آمیب
آمیبی
آمیختگی
آمیختن
آمیختن آبگونه
آمیختن با
آمیختن خوراک و نوشابه با مواد مضر
آمیختن نمایش یا اصوات روی نوار ضبط به طور الکترونیکی
آمیختنی
آمیخته
آمیخته تبار
آمید
آمیز پذیری
آمیزاندن
آمیزانگیز
آمیزتبار
آمیزش
آمیزش چند نوع مختلف
آمیزش داشتن با
آمیزش کردن
آمیزش گرای
آمیزشی
آمیزگار
آمیزگار شناسی
آمیزگار کردن
آمیزگارانه
آمیزگاری
آمیزگر
آمیزنده
آمیزواج
آمیزه
آمیزه آب گرم و شکر و ادویه و یک مشروب الکلی
آمیزه الکل و تریاک
آمیزه ای از چند آهنگ
آمیزه ای از چیزهای قبلا گفته شده
آمیزه ای از چیزهای مستعمل
آمیزه ای از خوب و بد
آمیزه ای از رنگ و گریس
آمیزه ای از سه آهنگ
آمیزه جور واجور
آمیزه چند آهنگ معروف
آمیزه درهم و بر هم از هر چیز
آمیزه کردن
آمیزه نرم و خمیر مانند
آمیغ
آمیلاز
آمین
آن
آن به آن
آن جهانی
آن چیزی را که
‹
1
2
...
6
7
8
9
10
11
12
...
35
36
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی