امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Disuse

    dɪsˈjuːs dɪsˈjuːs dɪsˈjuːs dɪsˈjuːs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      disused

    • شکل سوم:

      disused

    • سوم‌شخص مفرد:

      disuses

    • وجه وصفی حال:

      disusing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    متروکه، عدم استعمال، ترک کردن، ترک استعمال(چیزی را)کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - a hall (which had been) long disused
    - تالاری که مدتها مورد استفاده قرار نگرفته بود
    - A disuse of the muscles will cause their atrophy.
    - به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آن‌ها می‌شود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد disuse

    1. noun the state of being unused
      Synonyms:
      unemployment abandonment neglect decay discontinuance obsolescence obsoleteness desertedness out-of-dateness unfashionableness obsoletism desuetude inusitation insuetude
      Antonyms:
      employment usefulness production
    1. noun the stoppage of use
      Synonyms:
      cessation interruption discontinuance inaction abstinence relinquishment forbearance discarding abolition abolishment abrogation nonobservance desuetude intermission
      Antonyms:
      use continuation continuance

    Idioms

    لغات هم‌خانواده disuse

    ارجاع به لغت disuse

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «disuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disuse

    لغات نزدیک disuse

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی