جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "د" (صفحه 10)
در هم ادغام شدن
در هم بافتن
در هم بافتن شاخ و برگ
در هم پاشی
در هم تنیدن
در هم رفتن
در هم رو
در هم ریختگی
در هم ریختن
در هم ریخته
در هم ریخته کردن
در هم شکستن
در هم شکسته شدن
در هم شکسته شدن روحیه
در هم فرو رفتن
در هم فشردن
در هم فشرده شدن
در هم فشرده کردن
در هم کردن
در هم کوبیدن
در هم کوبیدن با سرعت و زور
در هم کوبیده
در هم کوفتن
در هم گره کردن
در هم گوراندن
در هم گوریده
در هم گیر کرده
در هم لولیدن
در هم و برهم
در هم و برهمی
در همه جا
در همه حالات
در همه طرف
در همین نزدیکی
در هنر آزمون شرکت کردن
در هنگام
در هنگام زایش
در هنگام مرگ
در هنگامی دیگر
در هوا
در هوا بلند کردن
در هوا تکان دادن
در هوا حرکت کردن
در هوا زدن
در هوا گرفتن
در هوا معلق بودن
در هوا معلق ماندن
در هوای آزاد
در هوای آزاد زیستن
در هوای باز
در هیجان
در یاد
در یک آن
در یک انتها با چیزی تماس داشتن
در یک خط
در یک دم
در یک رشته اصلی تحصیل کردن
در یک زمان روی دادن
در یک کنار
در یک کیلو متری
در یک لحظه
در یک مجرا ریختن
در یک وهله
در...
درآب نمک خواباندن
درآژیدن
درآشام
درآشامندگی
درآشامنده
درآشامیده
درآغاز قرار داشتن
درآمد
درآمد حاصل از فروش چیزی
درآمد حاصل از مالیات
درآمد حاصل از ملک
درآمد دادن
درآمد درون مرزی
درآمد دولت
درآمد زندگی
درآمد غیر منتظره
درآمد کردن
درآمد کل داشتن
درآمد مالیاتی
درآمد ملی
درآمد ناخالص ملی
درآمدن
درآمدن به خدمت سربازی
درآمدن دندان
درآمدن دوباره
درآمدها
درآمیختن
درآمیختن رنگ ها
درآمیختنی
درآمیخته
درآمیخته کردن
درآمیز
درآمیز کردن
درآمیزش
درآمیزی
درآمیزی کردن
درآن طرف
درآوردن
درآوردن از تعهد
درآوردن از چمدان
درآوردن از زیر خاک
درآوردن از قید تعهد
درآوردن از گرو
درآوردن از گیر
درآوردن با حرکت تند و سرتاسری
درآوردن با شدت
درآوردن بخش قابل استفاده چیز اسقاط
درآوردن بند کفش
درآوردن به دین و مسلک
درآوردن پریز
درآوردن پول از بانک و سرمایه گذاری در امور پربهره تر
درآوردن جامه
درآوردن جامه به آسانی
درآوردن ذکر از مهبل پیش از انزال
درآوردن کتاب و فیلم
درآوردن گلوله سلاح آتشین
درآوردن لباس
درآوردن هسته میوه
درآوردنی
درآیش
درآیند
درآیندگاه
درآینده نامعلوم
درآینده نزدیک
درآیه
دراپ کیک
دراج
دراخما
دراز
دراز به دراز
دراز به دراز خوابیدن
دراز بی خاصیت
دراز بی قواره
دراز دندان
دراز روز
دراز زمانه
دراز زیستی
دراز سخنی
دراز شدن
دراز شده
دراز عمر
دراز کردن
دراز کردن بدن
دراز کردن دست
دراز کردن شاخه
دراز کردن گردن خود برای بهتر دیدن
دراز کشیدن
دراز کشیده
دراز گویی
دراز لق لقو
دراز مدت
دراز نفس
دراز و باریک
دراز و خسته کننده
دراز و لاغر
دراز و لاغرو
درازا
درازا برحسب یارد
درازا رج
درازا رجی
درازا سنجی کردن
درازاندن
درازانده
درازانش
درازای پراز
درازای زمان
درازای گام
درازایی
درازتر
درازتر از حد معمول
درازدستی
درازسازی
درازش
درازش پذیر
درازکش
درازگوش
درازگوی
درازگویانه
درازگویی
درازگویی کردن
درازنا
درازناک
درازنایی
درازنشست
درازنفسی
درازه
درازی
درازی عمر
دراژه
درافتادن
درافتادن با کسی به طور موفقیت آمیز
درافتادن با هم
درافزا
دراکولا
دراکه
دراگ استور
درام
دراندن
درانگیز
درانگیزی
درانیدن
درایت
درایش
دراین زمینه
دراین صورت
دراین گیرودار
درایواین
درب
درب بزرگ خانه
درب چرخنده
درب خوابیده
درب معده
درب و داغان کردن
درب و داغان کردن با سرعت و زور
درب و داغانی
درب و داغون
درب و داغون شدن
درب و داغون کردن
درب همکف
درباب
دربار
دربار پاپ
درباره
درباره آن
درباره اخلاقیات نگاشتن
درباره چیزهای مهم و جدی
درباره چیزی بودن
درباره غرب ایالات متحده
درباری
درباریان
دربان
دربان دارای اونیفورم
درباند پیچیدن
دربانی
دربانی کردن
دربای بودن
دربایست
دربایستن
دربایی
دربچه
دربدر
دربدر شدن
دربدربودن
دربدری
دربر داشتن
دربر گرفتن
دربردن
دربرگیر
دربرگیری
دربست
دربست بودن
دربست کرایه کردن
دربست گر
دربستگرانه
دربستگی
دربسته
دربستی
دربستی کردن
دربطری ریز
دربند
دربند چیزی
دربه در
دربه دری
دربیخ
درپوش
درپوش توپی اتومبیل
درپوش گذاشتن
درپیچیدن
درتنگنا قرار دادن
درته
درثانی
درج
درج شدن
درج کردن
درجا
درجا ثابت نگه داشتن
درجا نگهدار
درجات قطب نما در ناوبری
درجامانی
درجای به خصوصی باقی ماندن
درجای بی سقف
درجای دیگر
درجه
درجه اسیدی
درجه انقباض
درجه اول
درجه برای اندازه گیری
درجه بندی
درجه بندی کردن
درجه به درجه
درجه تحصیلی
درجه خلوص الکل
درجه دادن به
درجه دار
درجه دکتری
درجه دو
‹
1
2
...
7
8
9
10
11
12
13
...
25
26
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی